کد مطلب:303566 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

ولیمه عروسی
رسول خدا به علی علیه السلام فرمود: طعام حاضر كن ما نان و گوشت داریم تو هم خرما و كشك فراهم كن تا غذای شب را تهیه نماییم علی (ع) رفت و آنچه پیامبر (ص) فرموده بود حاضر كرد پیغمبر (ص) آستین بالا زد و شخصاً روغن و خرما را در كشك ریخته و هریسه ساخت و با نان و گوشت نزد داماد خود علی (ع) گذاشت آنگاه فرمود علی جان هر كه را خواهی در صرف این ولیمه دعوت كن امیرالمومنین علیه السلام به مسجد آمد چون نمی خواست تبعیضی بین مدعوین قایل شود بعضی را دعوت كند و برخی دعوت نشوند بر بالای بلندی مسجد رفت و ندا داد: ای جماعت مهاجر و انصار برای ولیمه عروسی فاطمه (ع) حاضر شوید مردم مدینه بیش از چهار هزار نفر از مهاجر و انصار با شنیدن این ندا به طرف خانه داماد رهسپار شدند علی علیه السلام نگران شد نكند غذای تهیه شده به همه نرسد و خجالت بكشند پیغمبر (ص) فرمود: نگران نباش من دعا می كنم خداوند بركت خواهد داد و همه سیر خواهند شد این غذا برای همه كفایت می كند دسته دسته مردم وارد می شدند غذا می خوردند دعا می كردند و تبریك می گفتند و می رفتند و غذا همچنان از بركت دعای پیامبر (ص) باقی بود و چیزی از غذا كاسته نمی شد آنگاه رسول خدا (ص) فرمود:

كاسه ای بزرگ بیاورند پر می كرد و به حجره های زنان خود می فرستاد سپس یك قدح بزرگ خواست آن را نیز از غذا پر كرد فرمود این غذا مخصوص عروس و داماد است پس از صرف شام چون پاسی از شب گذشت فرمود: ام سلمه فاطمه را حاضر كن ام سلمه رفت زیر بغل فاطمه را گرفت آورد خدمت پدر این بضعه پاك رسول الله از شرم سربزیر افكنده بود و عرق خجالت رخسار گلگونش را زیور كرده به طوری كه در هر قدم از حیاء لغزش بر می داشت چنانكه نزدیك بود به زمین بیفتد.


عرق چو بر رخ آن ماه پاره می ریزد

برآفتاب تو گویی ستاره می ریزد


پیغمبر (ص) فرمود: اقالك الله العثرة فی الدنیا و الاخرة. خداوند تو را از لغزش در دنیا و آخرت حفظ كند. فاطمه نزد پدر ایستاد پیغمبر (ص) دست مبارك برد نقاب از چهره نورانی دخترش بالا گرفت تا علی صورت همسرش را خوب ببیند. [1] صحنه ای بسیار تماشایی به وجود آمده بود پیامبر خدا هم بسیار خوشحال بود كه بهترین زن دنیا به همسری بهترین مرد دنیا در آمده است چه هر دو مورد تأیید خدا و رسول او بودند و جشن عروسی را در نهایت سادگی برگزار كرده بودند و از سوی دیگر پیامبر اكرم جای مادر عروس را خالی می دید و در باطن به غربت این دختر گرانمایه و تنهایی و غربت خودش اشك می ریخت خدیجه را با آن حشمت و عظمت یاد می آورد كه همه چیزش را قربانی اسلام و پیامبرش كرده بود و امروز می دید كه خداوند متعال پاداش زحمات بیدریغ آن بانوی فداكارش را به صورت این دختر با عظمت كه ام الائمه و ام ابیها است به او عطا فرموده در دل آرزو می كرد كه ای كاش مادر با عظمت این دختر در شب عروسیش حضور داشت و شاهد شكوه این جشن ساده و بی آلایش می شد و خود با حضورش بر شكوه و جلالت این جشن می افزود از اینها كه بگذریم هر دختری در شب زفاف نیازمند به مادر است تا بعضی از اسرار را با هم در میان بگذارند.


[1] فاطمةالزهراء/282.